گاهی فکر می کنم...


من خود آن سیـــــــــــزدهم، کز همه عالم به درم...

گاهی فکر می کنم

چه خوبه با هم بریم خرید

و بعد هیچی نخریم

و طرفای ساعت ده شب،

وقتی مغازه ها کم کم دارن تعطیل میشن،

حالا بارون بگیره یا نگیره،

حرف بزنیم یا نزنیم،

بستنی یا ذرت مکزیکی بخوریم یا نخوریم،

یه مسافتی رو پیاده بریم و از با هم بودن لذت ببریم.

گاهی فکر می کنم چه خوبه تصمیم بگیریم با هم یه شام مفصل بپزیم و هی تو حرف هم بپریم و هی تصمیممون رو عوض کنیم که چی درست کنیم و آخر سر یه بسته ماکارونی بخریم و بیایم خونه، یه غذای ساده درست کنیم و دو لیوان چایی...

گاهی فکر می کنم...

خوشم میاد وقتی ریشتو اصلاح می کنی تماشات کنم.

نمی دونم اینو قبلاً گفتم یا نه

اما من وقتی بچه بودم

عاشق این بودم که کنار در بایستم

و بعد از ظهر های جمعه که بابا ریشش رو میزد نگاش کنم...

گاهی فکر می کنم...

خوشم میاد بری حموم و حولتو یادت بره

صدام کنی برات بیارم،

یا خواب باشی گوشیت زنگ بخوره جواب بدم،

یا وقتی داری فایل اتچ می کنی خوابت ببره و من برات میل رو بفرستم.

گاهی فکر می کنم باید جالب باشه نزدیکت دراز بکشم،

چیزی نگم و کاری هم نکنم

اما حس کنم تنها نیستم و کسی این نزدیکی هست

که اگه دلم خواست میتونم صداش کنم.

گاهی فکر می کنم چقدر خوبه که می تونم

عجیب ترین چیزایی که توی سرم می گذره بهت بگم

بدون اینکه حس کنم از ارزشم کم شده...

گاهی فکر می کنم...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391ساعت 15:51 توسط Negin| |

طراحی قالب : قالبفا






Menu
.............................................
Others
.............................................